او خواهد امد
دیرگاهیست در ظلمت
بی فردای این روزگار زمین در انتظار است تا کسی بیاید که کس باشد و تا مردمان با
نگاهی در او کس را از ناکس بازشناسند.
امروز که آدمیان صداقت را به زیر آوار
فراموشی ها از یاد برده اند؛ حالا که خاک از خون سرخ عدالت گلگون است؛ زمین در حسرت
یک مرد میسوزد.
حالا که سپیدی ها همه در سیاهی دلهای آدمیان رنگ باخته اند؛
دیدگان زمین در انتظار اندکی-حتی- سپیدی چون پلک خیس سپیده دم بارانی ست.